-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 13:51
سلام :) روز مادر و روز زن مبارک :) بگذریم از اینکه اصولن خیلیا یادشون میره علت نامگذاری این روز چی هست و معناش رو از دست داده کلاسهام از دیروز شروع شده اون یکی هم چند روز دیگه باید انتخاب رشته کنم اگرچه نخواهم رفت من هم خوبم دارم سعی میکنم بتی که ساخته بودم رو بشکنم برای شکستن یه بت هفت ساله احتیاج به زمان دارم کم کم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 11:33
آروم باش بهار آروم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 13:29
سلام:) ایشون گلهای ازگیل هستند. قراره خوشمزه بشن :دی ایشون هم آلوچه هستن، همین الان خوشمزه هستن و احتمالن به مرحلهی رسیده شدن نخواهند رسید از دست من :دی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 18:10
روز معلم به همهی معلم های زندگیم مبارک حتمن نباید سر کلاس درسش نشسته باشی تا بشه معلمت یه کلمه یه جمله یه رفتار درست که ازش یادگرفتی و توی زندگیت تأثیر مثبت داشته، میشه معلمت میدونم خیلی عامیانه نوشتم و این در شأن معلم نیست... پ.ن1: یه سفر چندروزه و دیدن دوستانم خیلی میتونست این روزها کمکم کنه ولی در آخرین لحظه کنسل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 08:07
سلام :) من یک عدد بهار جان اصحاب کهف هستم.در حد هاپوشون حتی :))))))))) دوازده ساعت توی ماشین بودیم، بعد عصر رسیدیم خونه ، اینجانب تا فردا صبحش لالا تشریف داشتم :دی تازه اونم اگه مجبور نبودم برم سرکار هرگز بیدار نمیشدم :دی پ.ن: این چند وقته من چرا هی باید بحران پشت سر بذارم؟ چرا هی باید تصمیم های جدی بگیرم؟ چرا این...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 08:48
سلام :) من یک عدد بهار جنگجوی فاتح هستم :دی نه دعوا گرفتم نه بی احترامی کردم نه هیچی خیلی منطقی حرفمو زدم همین :دی خوبین شما؟ :دی ولی ترسم از اینه که آدمی که منطق سرش نمیشه، دوباره مزاحم بشه. باکی نیست چون الان همه میدونن که ایشون مزاحمی بیش نیستن. بعله
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 10:05
حس آدمی رو دارم که بین دو تا سنگ آسیاب گذاشته باشنش از هر کدوم بخوای خلاص بشی، اون یکی فشار میاره و لهت میکنه میترسم کم بیارم . میترسم نتونم طاقت بیارم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 10:22
من تنفر رو یاد نگرفتم هیچوقت یادم نیست از کسی متنفر بشم ممکنه از دست کسی عصبانی یا ناراحت شدم ولی زودگذر بوده بعد از چند دقیقه یا چند روز، برطرف شده حتی آدمهایی که از دیدگاه بقیه، دشمنم حساب میشدن، هیچوقت ازشون متنفر نبودم ولی از این آدم متنفرم با تمام وجودم ازش متنفرم کوچکترین نشانه ای از حضورش منو به حال مرگ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 08:28
سلام سلام :) من یک عدد بهار جان از سفربرگشته ی سرما خورده هستم :دی اصولن من به شاخ آفریقا هم سفر کنم، برگشتنی سرما میخورم اولین بار بود که توی تعطیلات نوروز سفر چند روزه رفتیم، البته بیشتر زیارت بود تا سفر تفریحی. فوق العاده بود جای دوستان خیلی خالی. اگه قابل باشم، دعا کردم برای همه دیروز هم کنار رودخانه سیزده رو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 14:49
سال نو مبارک :) سال خوبی برای همه باشه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 21:52
یعنی همهش یه بار اومدم اینجا اعتراض کردم چرا بارون میاد :))) من اشتباه کردم . بارون خیلی هم خوبه ولی خداییش آخه الان موقع برف بود؟ :دی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 12:27
از امروز یه مسئولیت جدید دارم بهتره بگم، وظیفه! به خاطر این دو تا وروجک هم شده، باید خوب باشم از خدا میخوام کمکم کنه که بتونم وظیفهمو درست انجام بدم :|
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 09:14
احتمالن بارون نمیخواد بند بیاد؟ این همه پاییز زمستون داشتیم خب. تازه الان یادش اومده :))) یعنی یه بند داره میباره
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 10:46
سلام :) به به چه هوای خوبی. یه روز بهار یه روز پاییز یه روز هم زمستون. یعنی سرد میشه ها :))) یه هاله ی سبز درختها رو پوشونده و آماده میشن از خواب زمستونی بیدارشن همون حالتی که من دوستش دارم و یه سال منتظر میمونم که ببینمش. نگاه کردن بهش بهم انرژی و حس زنده بودن میده ولی حال روحی خوبی ندارم . رفته بودم توی غار تنهاییم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 09:09
الان معلومه من توی غار هستم؟ هوم؟ توی غار نمیشه چای خورد؟ :دی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 14:10
سلام :) سپندارمذگان خیلی خوب هست :دی دست پخت آقای بابا ، فوق العاده بود :* سلیقه شون محشره البته من به عنوان فقط دستیار کنارشون بودم که یه موقع کمکی خواستن دست تنها نباشن کادو نتونستم بخرم:( همه ش بارون و طوفان بود من هم که سرمایی خان داداشم مسافرت بودن بنابراین همه چی نصفه بود هیچکی هم کادو نخرید برام :دی فکر کن این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 13:10
سلام :) امروز تیتروار مینویسم چون وقت نیست :دی من از مردن میترسم. از مرگ نه ها. از مُردن. از اینکه دیگه نباشم. یهو همه چی رو ول کنم برم. میترسم. میدونید که قبلن نمیترسیدم؟ اوهوم. ولی الان میترسم امتحان دیروزم خوب نبود :))) این همه خونده بودم :-" هوم؟ :دی درسایی که خونده بودم خیلی خوب بود. دو سه تا درس بود:)))...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 08:38
سلام :) این روزها سخت درگیر کارم :)) به به فردا هم امتحان دارم . آماده ی آماده می باشم :-" یه نکته ای الان فکر مبارک رو مشغول کرده که مینویسم درسته من به خریدن کریستال و شیشه :دی و جینگیل علاقه دارم ولی چیزی که همیشه خیلی راحت خریدم، کتاب بوده هر وقت احساس کردم باید یه کتابی رو بخرم، خریدم هیچکی هم نگفته چرا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 21:46
سلام:) امروز بالاخره وسیله های محل کارم رو آوردم خونه :( حس غریبی دارم کامپیوتر رو روشن کردم و به فایل ها نگاه میکنم سفارشات، مشتری ها، تبلیغات با چه ذوقی بروشور و کارت ویزیت و برگه های تبلیغاتی طراحی کرده بودم همه شون رو دارم و با نگاه کردن بهشون یه حس خاصی پیدا میکنم نمیخوام به روی خودم بیارم که غمگینم فقط امیدوارم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 08:48
سلام سلام :) یه بیست و یک بهمن دیگه و یه تولد دیگه تولد ته تغاری البته دیشب برای جفتمون تولد گرفتن. خیلی خوش گذشت و هدیه گرفتیم :دی یه سری هدیه هم امروز قراره رد و بدل بشه :))) کلی هم در مورد روزی که ته تغاری اومد حرف زدیم. یادش به خیر هیچوقت یادم نمیره. روزی که اومد و مهرش برای همیشه به دلم نشست همیشه نَفَسَم بوده و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 11:11
داللی سلام دخترک تولدت مبارک :* کجا قایم شدی؟ قرارمون این نبود. قرار نبود تنهام بذاری من بدون تو تنها و افسرده میشم چند وقته خیلی کم میای پیشم چرا از من دور شدی؟ چرا دیگه بهار شیطون و شلوغ پیداش نیست؟ بهار! بدون تو دختر کوچولوی شیطون، دیگه بهار! نیست همه ش زمستونه :( چند روزه خیلی فکر کردم که چرا اینجوری شد و البته...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 11:54
سلام :) دیروز بعد از ظهر یه کوچولو رفتم توی حیاط برف بازی ، اونم تنهایی :دی گوله برفی درست میکردم میزدم به دیوار :دی خلاقیت رو میبینید؟ :))) این شیطونکا آدم برفی درست کرده بودن وقتی من نبودم خیلی خوشگل شده بود. عکس انداختم فقط :دی خوش گذشت الان هم هوا یکم سرده. برفا دارن آب میشن من هم خوبم در ضمن ممنون بابت احوال پرسی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 10:12
سلام سلام داره برف میاد :)) آخی چه ذوقی دارم. کاش بعد از ظهر بتونم برم یکم برف بازی :دی البته زیاد نیست ولی خوبه. راضی هستم. خداجون ممنون :دی اینم عکس :دی توی ماشین در حال حرکت گرفتم خوب نشده
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 14:15
سلااااااام :) بهمن دوست داشتنی خودم :دی یادم رفته بود بهت خوش آمد بگم خوش اومدی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 13:08
سلام :) خیلی وقتها میخواستم اینو بنویسم. صبر کردم امسال روزهای سختی رو در ایام محرم در نت گذروندم بعد از چنیدین سال حضور در حال و هوای محرم در نت، امسال خیلی بد بود یه عده ادم که به طور واضح و بی انصافانه و واقعن مغرضانه، حرفها و سنت شکنی ها و توهین هایی کردند که واقعن تحملش سخت بود تنها چیزی که باعث شد حرفی نزنم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 07:51
میزبان مهمان عزیزی هستیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 09:52
سلام علیکم امروز هاپو هستم :( بارونه و دلگیر امتحان هم دارم فردا، هیچی نخوندم راجع به کارم ناراحتم نمیدونم چیکارش کنم بذارمش کنار یا یه مدت موقت تعطیلش کنم یا تبدیلش کنم یا کلن دورشو خط بکشم از دست یک نفر آدم خیلی دروغگو و سیریش :دی :))) عصبانی هستم. مریض شدم حتی از دستش. خب من تحمل حرفهای بیخود رو ندارم خودم هم الکی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 15:43
سلام :) هوا همچنان سرد و بارانی از برف خبری نیست من هم خوبم یعنی بهترم دی داره تموم میشه :دی ای بابا :))
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 08:14
سلام من خوبم ممنون که احوال پرسی می کنید :-" چند روزه بارون میاد و هوا سرده نرگس ها در اومدن ولی مدام روشون بارون نشسته دلم نمیاد بچینمشون شروع کردم روزی یه کم درس میخونم. چند تا کار مهم توی دی ماه دارم. خدا کنه یکم کِش بیاد :دی پ.ن: مراقب خودتون باشین، مراقب دوستان و دور و بری هاتون :)
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 12:15
سلام:) چندوقت پیش پرسیدم درس بخونم یا کارم رو توسعه بدم. گفتم موقعیت برای هر دوش هست ولی الان... شاید دو هفته ست درس نخوندم اصلن. دلیلش رو نمیدونم. کارم هم به خاطر اینکه کسی نیست که بتونه کمکم کنه،چون خودم وقت ندارم، مجبورم تعطیلش کنم. خیلی غصه میخورم چون کلی زحمت کشیده بودم براش. بعد هی میرم سراغ دفترچه چند سال پیش و...