سلام

خوبین؟

من هم خوبم مثلن.

سر صبح این کارمند اسلوموشن بانک اعصاب منو حسابی خط خطی کرده:(( خوبه همه کارهام را با خودپرداز و اینترنت انجام میدم. یه بارم که میرم بانک اینجوری. صبح زیبای بهاری ما رو خراب فرمودن. الان حس بدی دارم ولی امیدوارم خوب بشه.

چون هزار و یک کار دارم که یکی آخری همون کار بانکی هست که به لطف آقای کارمند انجام نشد.




چرا من هر جا میرم باید یه نشونی ازت ببینم؟

چرا تموم نمیشه این کابوس لعنتی؟

چرا یادم نمیره؟

قهرین با من؟ :)))

یا دم عید و درگیر خونه تکونی هستین:)))

من خوبم. کارها خیلی زیاد شده، محل کار البته. توی خونه هم اصلن کمک نکردم تا حال :-" 


سلام

من خوبم :دی


چند بار اومدم بنویسم دیدم کلن حس نوشتن نیست.

خواستم بیام بنویسم که دو روز تعطیلات قبلی خیلی خوب بود.


دریا و مرداب و تاب سواری:-" و الا کلنگ :-" و خرید :دی و از همه مهم تررررر: لبو خوردم اونم از این لبوهای روی گاری :))) یعنی تمام گشت و گذار یه طرف، این مورد خاص یه طرف. عالی بود. یعنی مامان خانوم رو فرستادیم با دخترا خرید، من و آقای بابا رفتیم لبو خوردیم :)))

خب اولین بارم بود ذوق کردم چرا چپ چپ نگاه میکنین؟ :)))


همین دیگه. خوشحال باشین


چقدر زود گذشت

13 سال

چقدر شکسته شده بود

خیلی سعی کرد به روی خودش نیاره ولی دستپاچگیش یه چیز دیگه میگفت

باورم نمیشه

پسرش حداقل 10 سالشه :)))


پ.ن: هوم؟ :دی

دیشب خواب بدی دیدم :(

خیلی ترسیدم

بعدن براتون تعریف میکنم. الان هنوز میترسم.