خوب نیستم


سعی میکنم روزهای خوبی داشته باشم. فقط کار میکنم. توی خونه میشم بهار سه ساله که یعنی خوبم.


ولی شب ها با گریه میخوابم. گریه ی بی صدا. اشکهایی که خودشون سرازیر میشن بدون دعوتنامه.


همین


اگه یه روز نباشم، اگه ناغافل همه چی تموم بشه، کوله بارم سنگینه. میترسم، خیلی میترسم...


--------

خواب یه دختر رو میبینم که یه زن در روحش رسوخ کرده.

برای همسرش غذا آماده میکنه همسری که وجود نداره

خونه رو مرتب میکنه منتظرش میمونه. منتظر کسی که هیچوقت نمیاد

خواب خوبی نیست. میترسم

-------------



یه جور خاصی هستم این روزها

نمیدونم ولی فکر میکنم خوب نیستم


از اونجا شروع شد که هفته ی پیش شوهر عمه برامون آلو قطره طلا آوردن از درختهای خودشون. موقع شستن آلوها همش فکر این بودم که دختر عمه م پارسال بود و از قطره طلاها خورده بوده.

موقع شستن آلوها فقط اشک ریختم و توی دلم با صدای بلند اسمشو صدا میکردم و دلم فریاد میخواست.

قرار بود با دخترای فامیل خنچه عقد بچینیم براش و اتاق عقد رو  تزئین کنیم

ولی چی شد؟

یه ماه قبل نامزدیش براش خنچه سیاه چیدیم و بردیم مجلس ختمش :(((

خداااااااااا دلم میخواد فریاد بزنم :((


این چند روزه فکر کردم هیچ تضمینی نیست برای دیدن فردام. 


نمیدونم


شاید بعد بیام بیشتر بنویسم


شاید یه حرفایی رو باید به دوستانم بگم

به داداشم که اینجا رو میخونه...





تولد حضرت علی(ع) بر همه مبارک


روز پدر هم بر همه ی پدر های سرزمینم مبارک

سایه شون همواره مستدام. جسمشون همیشه سالم و روحشون همیشه در آرامش.

مشکلات و دقدغه هاشون کم ، خوشی ها شون زیاد


ببخشید دیگه سایت آپلود عکس فیل* تر جون هست نمیشه عکس گذاشت


دو تا عکس از سایت میذارم امیدوارم مشکلی پیش نیاد



دیشب با ماشین یه مسیری رو میرفتیم با خانواده، یه لحظه همه یاد جاده گرگان مشهد افتادیم که دقیقا توی اون ساعت شب رفته بودیم.


دلم هوای غریبی داره


دلم پر میزنه به هواش .....