-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 23:24
چقدر با اینجا غریبه شدم حوصله اینترنت ندارم. دلم میخواد تنها باشم با هیچکی حرف نزنم. اردیبهشت رو دوست دارم. داره بارون میاد، هوا هم یکم مه داره. دلم خالیه. یه حس خاصی که احساس میکنی جای دلت خالیه. الکی الکی پنج سال زجر کشیدم، مسیر زندگیم به خاطر یه دیوانهی روانی به هم خورد. کاش مودبانه برخورد نمیکردم. کاش اینقدر به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 20:10
سال نو مبارک سال خوب و خوشی برای همه دوستان باشه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 21:24
چند روز پیش تولدم بود. شبش زهر شد برام. لر نفهم گیرتون نیوفتاده بدونید من چی میکشم. اینا چطوری باید حالیشون بشه یه حرفی رو؟ کلا نمیفهمه.ابدا روزهام با زجر میگذره. توی خونه خودمو بجز مواقع شام و ناهار، قایم میکنم که سر حرف باز نشه. روی تمام زندگیم، برنامه هام، نقشه هام و... تاثیر منفی گذاشته و داره نابودشون میکنه نگین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 20:24
سلام :) دکترا ثبت نام کردم. چرا روزها و سالها اینقدر زود میگذره؟ انگار دیروز بود تازه قبول شده بودم، الان نزدیک یکساله فارغ التحصیل شدم لعنت ابدی بر هرچی (ل..) مردم آزاره. من حتی دل ندارم مورچه ها رو بکشم. اگر راه خونه شونو گم کنن، وقت میذارم برشون میگردونم که برن خونه شون اذیت نشن ولی عذابی که توی این چهار سال کشیدم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 21:42
عاشق بچه هام عاشق زندگی حیف
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 21:48
پارسال این موقع مشهد بودم. بعد از ظهر رسیدیم، شب رفتیم حرم. صبح زود باز رفتیم حرم و از همونجا برگشتیم. آخ چقدر روبروی ایوان طلا واستادم و اشک ریختم. چقدر چشم دوختم به گنبد طلا و اشک ریختم و التماس کردم. اون موقع هنوز امیدوار بودم ولی دل تو دلم نبود و لحظه ای آرامش نداشتم امسال ولی مطمئنم که دیگه امیدی نیست. میدونم که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 20:47
در دو هفته گذشته، سه تا از دوستانم نینی دار شدن. یعنی نینی هاشون به دنیا اومدن. دوتاشون دختر هستند یکیشون پسر قند عسل دو تا دیگه از دوستانم هم نینی قورت دادن :دی یکی از دوستان خوبم هفته پیش عقدش بود و اون یکی دوستم هم پنجشنبه مجلس عقدش هست من بین این همه خبر خوب، خوبم. دلم با دیدن خوشی هاشون خوش میشه. ولی ته دلم،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 22:47
لعنت به هر چی لُر زبون نفهم بیشعوره
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 23:12
یه اعتراف بکنم؟ هر چی توی این نزدیک یک سال مشاوره رفتم ، توی یه ماه اخیر گند زدم بهش هر چی مشاوره راهنمایی کرده بود، بر ضدش عمل کردم میدونم آخرش پشیمون میشم ولی یه جور عکس العمل تدافعی بود انگار میدونم پشیمون میشم ولی از یه نظر خوبه از یه جنبه هایی اثراتش مثبت هست که خیلی خوبه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 23:27
سلام :) عید بر شما مبارک :) همیشه سلامت و شاد باشید ممنون که قهر نیستید :دی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 23:49
با من قهرین آیا؟ من دختر خوبیم :دی حالا نه زیاد ولی خب یکم خوبم. قهر نباشین با تشکر
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 22:21
شب قدر در حق هم دعا کنیم حتما مستجاب میشه. مگه نه؟ پ.ن1: همکار و دوست عزیزم روز نوزده ماه رمضان پرکشید. دوشنبه رفته بودیم بدرقه ش، همه بهت زده... خبرش توی سایت محل کارم هست. باورم نمیشه پ.ن2: پیامهای دوستان عزیزم دلخوشی هام هستند. ممنونم برای همه ی محبتی که به من دارید. سر تعظیم فرود میارم. کار دیگری از دستم ساخته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 00:04
داره ماه رمضون میاد آخ از سحرهاش چطوری بگذرونمشون؟ آخ از دل ِ تنگ آخ از نفسی که از الان بند اومده
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 خردادماه سال 1392 21:13
سلام سلام اینجا کجاست؟ من کیم؟ :دی چرا اینقدر عوض شده :دی ولی خوبه خوشگله. از همه بهتر، کامنتهای جدید رو همین بالا نشون میده من مجبور نیستم هزار کیلومتر اسکرول کنم کامنتهای جدید که میرفته ته ته رو بخونم :دی خوب باشید
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 خردادماه سال 1392 22:17
چند روز پیش با مشاور حرف زدم. جلسهی خوبی بود. الان توی یه حس و حال بی خیالی، بی تفاوتی هستم. سعی میکنم به گذشته فکر نکنم. به آینده هم همینطور. توی همین حال بمونم لطفا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1392 21:32
""چقدر خوبه که می نویسی بهار... خیلی خیلی دلم می خواد مثل قدیما وبلاگ بنویسم!!!! خوشحالم می نویسی... و مطمئنم الان که دارم کامنت رو می نویسم تو خوشحالی از اینکه امتحانت رو به خوبی گذروندی... الهی همیشه موفق باشی دوست خوبم :-* "" سلام :) من برگشتم :دی این بالایی کامنت دوست جونم هست :* اوهوم امتحانم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 22:05
سلام :) هوا بارونه و دلگیر میدونم بارون قشنگه. میدونم قبلا چقدر بارون دوست داشتم ... "هر وقت بارون میاد، یاد من بیوفت و بدون که چقدر عاشق این هوا هستم ولی مجبورم توی غربت و هوای گرم و بی بارونش بمونم" هیع. بگذریم فردا امتحان دارم و یکی دو ساعت دیگه باید حرکت کنم که صبح به امتحان برسم. به امید شانس و اینکه از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 22:04
کاش میشد یه بار دیگه ببنمش :| اگه همچین امکانی وجود داشت چی میگفتم؟ میگفتم چقدر اذیت شدم؟ میگفتم چقدر حرف شنیدم؟ میگفتم؟ یا همه چیز یادم میرفت و همه ی سختی ها رو فراموش میکردم؟ پ.ن: من خوبم. سعی میکنم بهتر هم بشم. ولی خب آدمیه. یه وقتایی میره به گذشته و با خاطراتش زندگی میکنه. امشب، شب اول ماه رجب هست. دعا کنیم در حق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1392 17:18
راستش چند روزه دارم به این کامنت فکر میکنم: "" آخه این قدر هم آدم درگیر ؟ پس این خدای خوب شما و اون توکل الهی شما کجاست ؟ "" هربار میخونم، خجالت میکشم خودم میدونم که خیرم در ماجرایی بود که اتفاق نیوفتاده. اگر اتفاق میوفتاد، در کوتاه مدت خوشحال میشدم ولی در بلند مدت یا باید میسوختم و میساختم! یا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 اردیبهشتماه سال 1392 16:55
من یه دختر احمق، مغرور، بی فکر هستم یه وقتایی یه کارهایی میکنم که بچه دوساله نمیکنه. از دست خودم به شدت عصبانی هستم من بلد نیستم احساستمو بروز بدم. فکر میکنم مردم خودشون میفهمن که من دوستشون دارم. بقیه خودشون میفهمن که توی دلم هیچی نیست. خودشون میفهمن که منظوری ندارم در صورتی که اینجوری نیست. مردم فقط چیزی رو میفهمن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 21:49
شام درست کردم روی اجاقه. بگو یه ذره حوصله دارم برم بهش سربزنم؟ نه نشستم اینجا پای لپ تاپ هی صفحه اسکرول میکنم. دو هفته دیگه امتحان دارم حتی یه کلمه نخوندم. مگه قرار نبود حالم خوب بشه؟ مگه نگفتن بعد از سه چهارماه همه چیز اوکی میشه. الان که داره میشه هشت ماه. پس چرا نشد؟ چرا همه چیز از سر شروع شد؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 19:16
بهار داره به نیمه میرسه و شروع خاطرات لعنتیم. شروع دل تنگی این روزا. تابستون لعنتی میبینی، تا میای عادت کنی، تا میای بیخیال بشی، تا میای یادت بره، دوباره از سر شروع میشه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 16:21
بگذاشتی و غم تو نگذاشت مرا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 20:47
کار دلم به جان رسید، کارد به استخوان رسید اینروزها عجیب دلتنگم. با اینکه هرچی میگذره باید برام عادی بشه و دلتنگی ها رفع بشه، ولی برعکس شده... کاش میتونستم به هیچ آدمی دل نبندم. کاش به آدمها عین یه رهگذر، یه مسافر نگاه میکردم. کاش میتونستم سبک سنگین کنم که اگه به نفعم بود دوستش داشته باشم. کاش میشد. کاش دلتنگ ادمهایی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1392 23:53
خیلی تلخ مینویسم. درسته اینجا وبلاگ مخفی و خصوصیم هست ولی همه دوستان نزدیکم میخوننش. یه وقتایی از خودم بدم میاد. میگم نوشتن این چیزا فقط نگرانی ایجاد میکنه و از کامنتا متوجه میشم دوستانم رو ناراحت کردم. نمیدونم. شاید دیگه ننویسم ناراحتیام رو. شاید بنویسم ولی منتشرش نکنم. مثل الان که دلم داشت از دلتنگی بیرون میومد....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 16:14
دیروز با آدمی که چهار ساله زندگیمو نابود کرده به صورت جدی و بدون رودروایسی حرف زدم. آدم ِ واقعا بی شعور و بی منطقی که هر چقدر مودبانه جواب دادم، سکوت کردم و فکر کردم خودش میفهمه ولی نفهمید. از هر راهی تونست مزاحمم شد، خانواده، همکارام. آدم ِ واقعا نفهمی که برای موجه جلوه دادن خودش، هر دروغی گفت، همه رو بازی داد و با...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 18:25
داره بارون میاد. هوا دلگیره. بارون دوست ندارم یه هفته دیگه تعطیلیام تموم میشه و باید برم سر کار. علاقه ای ندارم برم سر کار البته. دلم تنگه و کاری از دستم بر نمیاد. شده دنبال نشانه ها هر جایی چشم بندازی و چیزی پیدا نکنی؟ کاش نشده باشه. خیلی سخته. مامانم میگه داری خودتو از پا میندازی سر چیزی که دیگه بر نمیگرده. راست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 12:46
سال نو مبارک :) آرزوی سالی خوب و خوش با بهترین آرزوها، همراه با سلامتی و دلخوشی و موفقیت برای همهی دوستان عزیزم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 21:57
دیروز تولدم بود. تولد سی و سه سالگی :دی خنده داره :دی سال گذشته برام پر از حس های متفاوت بود، نفرت، عشق، دوست داشتن، تنهایی، دوری، غم و الان هم که در وضعیت بی تفاوتی هستم انرژی زیادی ازم گرفته شده، خیلی بیشتر از توانم مقاومت کردم، کله شقی کردم، حرف گوش نکردم، اذیت کردم، خیلی زیاد اذیت شدم راستش دلم نمیخواد یادم بیاد و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 08:57
امتحان های ارشد تموم شد