چند روز پیش تولدم بود. شبش زهر شد برام. لر نفهم گیرتون نیوفتاده بدونید من چی میکشم. اینا چطوری باید حالیشون بشه یه حرفی رو؟ کلا نمیفهمه.ابدا

روزهام با زجر میگذره. توی خونه خودمو بجز مواقع شام و ناهار، قایم میکنم که سر حرف باز نشه.

روی تمام زندگیم، برنامه هام، نقشه هام و... تاثیر منفی گذاشته و داره نابودشون میکنه

نگین مقاوم باش. دیگه نمیکشم. خسته شدم. تنهایی این همه فشار رو تحمل کردن، پوست کرگدن میخواد.

عصبی شدم. زود گارد میگیرم. من اینجوری نبودم.

حوصله‌ی زندگی ندارم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد