سرم هنوز از گریه درد میکنه

دیشب دلم بد جوری هوای حرم داشت. گریه کردم....

این روزها تنها دلخوشیم زیارت احتمالی در چند روزه آینده ست. امیدوارم بطلبه:)


دیروز با آقای بابا و دخترا رفتیم یه گردش چند ساعته. عالی بود. دریا هم محشر بود و سرد. اومدنی هم برامون گل خریدن:)


جای دوستان خالی

سلام

امروز تولد ته تغاری هست. یه روز خاص و فوق العاده توی زندگیم.

روزی که یه دختر کوچولوی تپلی موبور ِ چشم و ابرو مشکی اومد و شد همه‌ی زندگیم. شد نفسم :*


خدایا شکرت :) شکرت.

+۳۰

به همین سادگی....


سلام

چه روز خوبی . به به :-"    :)))

 از چند وقت پیش تمام سیستم اعصاب و روح و جسمم ریخته بود به هم

زیاد توضیح نمیدم خوبیت نداره


ولی امروز

مثل روزهای دیگه پا شدم از خواب. وقتی دست و روم رو میشستم توی آینه نگاه کردم

با روزهای دیگه فرقی نداشتم

همون قیافه، همون شیطنت (شرمنده دست خودم نیست، وقتی توی آینه نگاه میکنم برای خودم شکلک در میارم و با نیش باز میخندم اینجوری :دی) بعدشم که صبحانه حاضر کردم و خیلی سرحال به کارام رسیدم و البته فرصت نشد صبحانه‌ی مذکور را نوش جان بفرمایم :)))) آخ دلم چای میخواد با نون بربری و پنیر


همین

دیگه زندگی همینه

اگر چه سخت، ولی میگذره


روزگار گردش خودش رو داره و این ماییم که براش اسم میذاریم و تقسیم بندیش میکنیم. بهش حس و حال میدیم و معنیش میکنیم.

چند روزی هست دارم یه کتاب خوب میخونم. خیلی در روحیه‌م تاثیر داشته و خوشحالم از این بابت. امیدوارم تا آخرش همینطور خوب باشه.


یه تصمیم جدی گرفتم برای ادامه تحصیل و اینا. رشته‌ای که این چند سال سعی کردم بخونم رو دوست ندارم. از درسهای حفظ کردنی خوشم نمیاد.


رشته خودم هم سخته و اگه بخونمش مجبورم حتی کارم رو عوض کنم. پس میمونه رشته ای که بیشتر مربوط به کار فعلیم هست. حتی اگه کارم عوض بشه، رشته ای که تصمیم گرفتم بخونم مشکلی ایجاد نمیکنه و کمک میکنه کار بهتری پیدا کنم.

البته اینجور که معلومه، باید حداقل دو سال وقت بذارم براش. حالا توکل به خدا

باید خیلی از برنامه ها و کارهام رو تغییر بدم و میدم:) من میتونم.مگه نه؟ :دی

من او را میبخشم و برایش بهترین آرزوها را دارم.