چقدر حرص خوردیم برای ستاره و ضربدر های جلوی اسممون

هر کی ساکت تر و مظلوم تر و دست به سینه تر، تعداد ستاره ها بیشتر

دقیقا مثل الان

هر کی دست به سینه تر، تعداد ستاره ها بیشتر

ولی این ستاره ها کجا و اون خطهای تو در توی گچی کجا

هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
...
پ.ن: ۳ ،۴ سال پیش دوستی این شعر رو روی کارت هدیه تولدم نوشته بود که الان نمیدونم کجاست.دیشب یادش افتادم و این شعر یادم اومد.

هر جا هستی سلامت باشی دوست جون

 

 

قبلا شوق درس خوندن داشتم ولی یا خسته بودم یا وقت نداشتم

این روزا رسما وقت کشی میکنم که درس نخونم

اگر از بعضی از الطاف اطرافیان بگذریم ...روزگارم، ای بدک نیست
چند روز پیش اندازه ی 30 40 تا کتاب خریدم. یه چندتایی رو خیلی وقت بود میخواستم بخرم فرصت نشده بود.خیلیهاشم  در لحظه خوشم اومد و خریدم. هیچوقت از کتاب خریدن سیر نمیشم. یه چند تا دیگه هم چشممو گرفته امروز فرداست که برم بخرمشون.
دیگه؟ بعضی وقتا از حماقتم حرصم در میاد.شیطونه میگه بزنم به سیم آخر. ولی خب دیگه. نمیشه...

 

دوست جونم تولدت مبارک.حیف که اینجا رو نمیخونی (چیزه، همچین بد هم نیستا:دییییی)

من موندم ماشاالله ماشاالله بکوبم به تخته و میز و صندلی چوبی، چه همه ی دور و بریهامون بهمنی هستن

خب تولد پارسالم توسط دوستان مجازی سورپرایز شدم تولد امسال توسط دوستان حقیقی و خانواده ی گرامی (از این جهت که همیشه تولد من و ته تغاری رو با هم میگرفتن و من اصلا منتظر تولد نبودم ولی خب ییهوووو I was shocked)

تولد ته تغاری هم خیلیییییی خوب بود.آقای بابا اتاق رو طوری طراحی و دیزاین فرموده بودن که عالیییی بود.کلی هم خندیدیم.ته تغاری جونم مجبور شد کادوهاشو از در و دیوار ببره =))

نمیدونم چرا روز تولد اینجوریه که همش فکر میکنی باید متفاوت باشه. فکر میکنی همه باید بدونن. همه باید زنگ بزنن همه باید تبریک بگن (آخی حیوونی من)

(من اصولا با کادو موافق نیستم، یه جور تلافی و اینا میاد روش که میره رو اعصابم)

 

 

بیست سال پیش یه همچین روزی، یه چهار شنبه ای، تو به دنیا اومدی. یه دختر کوچولوی تپل مپل مو طلایی چشم و ابرو مشکی. و من از اون لحظه ای که دیدمت مهرت به دلم افتاد و هر روز عاشقترت شدم. هیچ چیزی تو دنیا به پای حسی که وقتی  بغلت میکنم نمیرسه. همه خواهر برادرا تو عالم بچگی با هم دعواشون میشه ولی من هیچوقت نتونستم. چطور میتونم، وقتی هنوز هم بهم میگی " تو قلب منی "

تولدت مبارک ته تغاری خونه

دوست جونم تولدت مبارک خانوم گلم

آخیش چه شلوخ پلوخه

در این وانفسای بیکاری، من یه شغل جدید پیدا کردم.

البته قبلا هم داشتم ولی با نزدیک شدن به فصل امتحانات و در کوران تحویل مقالات و ... سرم شلوغه حسابی.<---- این منم یعنی؟

یعنی بنده در بست در اختیار این دو تا وروجکم در جهت امر خطیر تایپ

اول که خان داداش خب درسش زیاده نمیشه بهش نه گفت.کلی هم اطلاعاتم اضافه شده.تازه از من نظر هم میخواد

بعدشم ته تغاری که تا حالا هر چی گفته عین وحی منزل (نعوذباالله) قبول کردم. ولی یه مشکلی داره. همش متن تخصصی.تازه همونو یا دقیقا لاتین باید نوشت یا لغت لاتین رو با فونت فارسی

حالا شما در نظر بگیرین من یه بار خودم باید تنها بشینم تایپ کنم چون عزیزان مشغول درس خوندن هستن و وقت ندارن بیان کمک من.

یه بار هم بعد از تایپ باید ویرایش بشه.

از همه جالب تر وقت ویرایش متن خان داداشه. من با صدای بلند میخونم و ایشون چک میکنن یا بالعکس. حالا اگه یه جایی رو بخوایم سر سری رد کنیم آقای پدر از اونور خونه یادآوری میکنن که اینجا رو باید اینطور بنویسین.

یا خودشون تشریف میارن و با گل پسرشون راجع به موضوع تحقیق، بحث مفصل مینمایند.من هم اینجوری----->

درس خوندن به من نیومده <---- این یعنی ناراحتم از این وضع؟ نچ. نیستم

 

نمیدونم تو چقدر به مرگ فکر میکنی ولی من بعضی وقتا زیاد بهش فکر میکنم.نمیدونم این خوبه یا بد

و این فکر کردن یه وقتایی بیشتره.مثلا:

- وقتی کاری رو نیمه کاره انجام دادم یا انجامش ندادم اصلا. همش میگم یعنی تا فردا هستم که تمومش کنم؟ اگه نوبتم امشب باشه چی؟ اونوقته که دعا میکنم: خدایا! امشب نه، باشه؟

- وقتی یکی از دستم دلخور میشه و یا مثلا یه کدورتی پیش میاد. همش نگرانم که نکنه فرصتی نباشه برای جبران. اینه که خب همش سعی میکنم پیش قدم بشم برای رفع کدورت.

دیشب چند تا از این آرپی جی زنا اومده بودن.

تو وقتی با گریه خوابت میبره خواب چی میبینی؟

من خواب بچگی هامو دیدم. هیچوقت دوست ندارم بر گرده.

من اینجا رو خیلی دوست دارم