این روزها زندگی با پدری که مادرش رو از دست داده، شرایط خاص خودش رو داره. دائم باید حواست باشه که تنها نباشه، تو خودش نره، شکننده شده. دیشب خیلی راحت گفت: دلم گرفته.  چیزی که هیچوقت سابقه نداشت. حتی بعد از اینکه پدربزرگ رفته بود.


من هم دلم خیلی تنگه. به روی خودم نمیارم

قصه خونه مادر بزرگ دیشب تموم شد

همیشه دلم خوش بود که یکی هست چراغ خونه بابابزرگ، خونه بچگی هامو روشن نگه میداره

هیع

خیلی سخته دلت پر از غم باشه و مجبور باشی سکوت کنی، مجبور باشی به روی خودت نیاری، مجبور باشی عادی رفتار کنی

...