سلام :)

من یک عدد بهار جان اصحاب کهف هستم.در حد هاپوشون حتی :)))))))))

دوازده ساعت توی ماشین بودیم، بعد عصر رسیدیم خونه ، اینجانب تا فردا صبح‌ش لالا تشریف داشتم :دی تازه اونم اگه مجبور نبودم برم سرکار هرگز بیدار نمیشدم :دی


پ.ن: این چند وقته من چرا هی باید بحران پشت سر بذارم؟ چرا هی باید تصمیم های جدی بگیرم؟ چرا این همه اتفاق و کار و موارد مهم با هم ؟

آی :|

سلام :)

من یک عدد بهار جنگجوی فاتح هستم :دی

نه دعوا گرفتم نه بی احترامی کردم نه هیچی

خیلی منطقی حرفمو زدم

همین :دی


خوبین شما؟ :دی

ولی ترسم از اینه که آدمی که منطق سرش نمیشه، دوباره مزاحم بشه. باکی نیست

چون الان همه میدونن که ایشون مزاحمی بیش نیستن. بعله

حس آدمی رو دارم که بین دو تا سنگ آسیاب گذاشته باشنش

از هر کدوم بخوای خلاص بشی، اون یکی فشار میاره و له‌ت میکنه


میترسم کم بیارم . میترسم نتونم طاقت بیارم...

من تنفر رو یاد نگرفتم

هیچوقت یادم نیست از کسی متنفر بشم

ممکنه از دست کسی عصبانی یا ناراحت شدم ولی زودگذر بوده بعد از چند دقیقه یا چند روز، برطرف شده

حتی آدمهایی که از دیدگاه بقیه، دشمن‌م حساب میشدن، هیچوقت ازشون متنفر نبودم

ولی

از  این آدم متنفرم

با تمام وجودم ازش متنفرم

کوچکترین نشانه ای از حضورش منو به حال مرگ میندازه

روز و شبم کابوس میشه

شنیدن صداش منو به مرگ راغب میکنه


لعنت به همچین آدمی که تنفر رو در وجودم ایجاد کرد

لعنت به‌ش که آرامش‌م رو به خاطر راحتی خودش به فنا میده


متاسفم از به کار بردن کلمه لعنت

ولی

لعنت به‌ش که با شروع سال یادش میوفته که آزارش رو شروع کنه

شیرینی سال جدید و مسافرت رو به کامم تلخ کرده


آدمی که حرف با احترام حالیش نیست، باید جلوی بقیه باهاش برخورد کرد

و من این کار رو میکنم


هیچوقت همچین کاری نکردم ولی باید اینبار قدرتش رو داشته باشم و جلوی بقیه حرفم رو بزنم

که اگه نزنم، اگه باز سکوت کنم، مراعات کنم، تمام زندگیم نابود میشه. برای همه عمر پشیمون میشم که چرا حرف نزدم


آدمی که با تحت فشار قرار دادن خانواده م میخواد خودش رو تحمیل کنه، پاشو از زندگیم قطع میکنم. من این کار رو میکنم. من باید این کار رو بکنم.

من جنگجو نیستم

ولی باهاش میجنگم اگرچه این آدم ارزش جنگیدن نداره


خداجون ما که این همه باهم دوستیم، این همه هوای همو داریم، این آدم کجا بود که یهو پیداش شد؟

داری اذیتم میکنی؟ داری امتحان میکنی؟ هوم؟



سلام سلام :)


من یک عدد بهار جان از سفربرگشته ی سرما خورده هستم :دی

اصولن من به شاخ آفریقا هم سفر کنم، برگشتنی سرما میخورم 


اولین بار بود که توی تعطیلات نوروز سفر چند روزه رفتیم، البته بیشتر زیارت بود تا سفر تفریحی. فوق العاده بود

جای دوستان خیلی خالی. اگه قابل باشم، دعا کردم برای همه

دیروز هم کنار رودخانه سیزده رو گذروندیم. عالی بود. شکر خدا


اصولن تعطیلات خوب است نخطه


پ.ن: فکر کن دو سال منتظر بمونی دوستان عزیزت رو مجددن ببینی، اونم با یه نی نی جون خوشمزه :دی بعد دقیقن وقتی برسن که رفته باشی سفر :(

 بعد فکر کن این همه راه بری که دوستان عزیزت رو دوباره ببینی، بعد تشریف برده باشن سفر :)

چه یر به یر شد :دی