من تنفر رو یاد نگرفتم

هیچوقت یادم نیست از کسی متنفر بشم

ممکنه از دست کسی عصبانی یا ناراحت شدم ولی زودگذر بوده بعد از چند دقیقه یا چند روز، برطرف شده

حتی آدمهایی که از دیدگاه بقیه، دشمن‌م حساب میشدن، هیچوقت ازشون متنفر نبودم

ولی

از  این آدم متنفرم

با تمام وجودم ازش متنفرم

کوچکترین نشانه ای از حضورش منو به حال مرگ میندازه

روز و شبم کابوس میشه

شنیدن صداش منو به مرگ راغب میکنه


لعنت به همچین آدمی که تنفر رو در وجودم ایجاد کرد

لعنت به‌ش که آرامش‌م رو به خاطر راحتی خودش به فنا میده


متاسفم از به کار بردن کلمه لعنت

ولی

لعنت به‌ش که با شروع سال یادش میوفته که آزارش رو شروع کنه

شیرینی سال جدید و مسافرت رو به کامم تلخ کرده


آدمی که حرف با احترام حالیش نیست، باید جلوی بقیه باهاش برخورد کرد

و من این کار رو میکنم


هیچوقت همچین کاری نکردم ولی باید اینبار قدرتش رو داشته باشم و جلوی بقیه حرفم رو بزنم

که اگه نزنم، اگه باز سکوت کنم، مراعات کنم، تمام زندگیم نابود میشه. برای همه عمر پشیمون میشم که چرا حرف نزدم


آدمی که با تحت فشار قرار دادن خانواده م میخواد خودش رو تحمیل کنه، پاشو از زندگیم قطع میکنم. من این کار رو میکنم. من باید این کار رو بکنم.

من جنگجو نیستم

ولی باهاش میجنگم اگرچه این آدم ارزش جنگیدن نداره


خداجون ما که این همه باهم دوستیم، این همه هوای همو داریم، این آدم کجا بود که یهو پیداش شد؟

داری اذیتم میکنی؟ داری امتحان میکنی؟ هوم؟



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد