سلام :)
من یک عدد بهار جان اصحاب کهف هستم.در حد هاپوشون حتی :)))))))))
دوازده ساعت توی ماشین بودیم، بعد عصر رسیدیم خونه ، اینجانب تا فردا صبحش لالا تشریف داشتم :دی تازه اونم اگه مجبور نبودم برم سرکار هرگز بیدار نمیشدم :دی
پ.ن: این چند وقته من چرا هی باید بحران پشت سر بذارم؟ چرا هی باید تصمیم های جدی بگیرم؟ چرا این همه اتفاق و کار و موارد مهم با هم ؟
آی :|