خوب نیستم


سعی میکنم روزهای خوبی داشته باشم. فقط کار میکنم. توی خونه میشم بهار سه ساله که یعنی خوبم.


ولی شب ها با گریه میخوابم. گریه ی بی صدا. اشکهایی که خودشون سرازیر میشن بدون دعوتنامه.


همین


اگه یه روز نباشم، اگه ناغافل همه چی تموم بشه، کوله بارم سنگینه. میترسم، خیلی میترسم...


--------

خواب یه دختر رو میبینم که یه زن در روحش رسوخ کرده.

برای همسرش غذا آماده میکنه همسری که وجود نداره

خونه رو مرتب میکنه منتظرش میمونه. منتظر کسی که هیچوقت نمیاد

خواب خوبی نیست. میترسم

-------------



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد