سلام سلام

موافقید یکم روزانه بنویسم؟

مینویسم :دی


دیروز تعطیل بودم. روز یکم دیر شروع شد :دی

بعد از صبحانه، دو تا از اوامر مادر گرامی انجام شد. ایشون به بنده میفرمایند آچار فرانسه :دی

بعدش رفتم میوه شستم و پوست گرفتم ، گذاشتم برگه و لواشک درست بشه

یکم درس خوندم تا ظهر

بعد از ناهار دوباره درس

بعد هم با مادر گرامی رفتیم پیاده روی، عالی بود

بعد دوباره درس تا شام (من چقدر کار میکنم واقعا :دی)

بعد از شام رفتیم برگه ها و لواشکا رو آوردیم، دلتون نخواد، خیلی خوب شده بود. همه خوششون اومد خدا رو شکر :دی

یه فایلی رو باید ارسال میکردم که نشستم عین بچه خوب، تمرکز کردم و انجامش دادم و ارسال شد

بعدش یه کار خلاصه نویسی و تایپ و تبدیل پاورپوینتش مونده بود که با اینکه خسته بودم، به خودم قول دادم که حتما انجام بشه. دیگه ساعت یک بعد از نیمه شب تموم شد و ارسالش کردم

فکر کن ساعت یک نصفه شب :(( همه خواب، چراغا خاموش، آقا دزده پشت در :)))))

امروز هم چند تا کار دارم که از صبح هی نصف از این نصف از اون انجام شد، دیگه گفتم یکی رو که مهمتره اول انجام بدم.

یکم وقت گذاشتم و تموم شد. نفس راحت کشیدم. بعضی وقتها خیلی وسواس دارم که حتما بهترین شکل انجام بشه در صورتیکه لازم نیست

 به این نتیجه رسیدم که کارها رو همزمان انجام ندم:( خیلی وقت میگیره

یه کار رو شروع کنم و تمرکز کنم تا تموم بشه، بهتره تا اینکه نصف از این، نصف از اون

موافق باشید با من :دی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد