زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟

بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟

گرچه آهو نیستم، اما پر از دلتنگیم

ضامن چشمان آهوها، به دادم می رسی؟

از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند

گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟

ماهی افتاده بر آبم، لبالب تشنگی

پهنه ی آبی ترین دریا، به دادم می رسی؟

ماه نورانی شبهای سیاه عمر من

ماه من، ای ماه من، آیا به دادم می رسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرا، به دادم می رسی؟

بازهم مشهد، مسافرها، هیاهوی حرم

یک نفر فریاد زد: آقا به دادم می رسی؟



پ.ن۱: نمیدونم شعر از کیه. کپی رایت برای شاعر محفوظ است.

پ.ن۲: زمان میخواهد تا بتواند وصف حال سفر را بنویسد شاید هم ننویسد. نمیداند. سخت شده نوشتن...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد