اهم اهم

یکم بنویسم

از خاطرات سفر خبری نیست :دی

بعد مینویسم به فراغ بال (همون به فراغ دست و کی بورد:)) ) :دی


از احوالات بهار جان همین بس که از دیروز صبح تا امروز صبح یه سره لالا تشریف داشتند.


فکر کن با خیال راحت تشریف ببری مسافرت، به این گمان که لااقل یه هفته راحتی، بعد بیای ببینی که بله با اجازه همگی، اندازه ی تک تک ساعتهای اون یه هفته کار تلمبار شده رو هم. من نمیدونم اگه من یه ماه برم مرخصی تکلیف چیه؟ (یه ذره خودمو تحویل بگیرم) :دی

ما هم با جانفشانی تمام! از صبح یه سره در راه حلال نمودن حقوق دریافتی مشغول انجام تکالیف خود بودیم :دی البته هنوز تمام نشده و احتمالن نیاز به یه عالمه جانفشانی دیگه هست :))


و در منزل نیز مامان خانوم همین امروز تصمیم گرفتند انار های ترش درختهای کمر تا شده را بکنیم که بارشون سبک بشه. با کمک اقای بابا و نظارت اینجانب :دی این مهم نیز میسر گردید.

قراراست رب انار ترش تهیه شود از برای باز گذاشتن فسنجان های خوشمزه مامان خانوم پز و نوش جان نمودن بهار جان. من خیلی فسنجون دوست میدارم. مامان خانوم هم یه روز در میون این خواسته رو اجابت میکنند :))

خوبه درخت گردو نداریم وگرنه باید میرفتم بالای درخت :))


حالا هم برم سفارشات اینترنتی مامان خانوم را انجام بدم که باید شب جواب پس بدم بهشون.


پ.ن : برای همه دعا کردم باشه؟ یادم نرفته بود.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد