بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا ...


این روزها و شبها منزل ما حال و هوای خاصی داره

مامان خانوم و آقای بابا از سفر برگشتن و من هر بار جای بوسیدن، بو میکشم ...

و یواشکی اشک


یاد شبهای قدر امسال همیشه در یادم میمونه

چشمهام رو میبستم و تسبیح مامان خانوم توی دستم و انگشتر عقیق آقای بابا توی انگشتم و به این فکر میکردم که الان دوتاییشون بین الحرمین هستن و اشک میریختم.


یه عالمه حرف توی دلم هست ولی... همین.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد