بهار این روزها کارش زیاده. به خدا نمیخوام همش گله کنم. کارم رو هم فوق العاده دوست دارم. 

کارم تفریحم زندگیم همینه. ولی خب خستگی باعث مشه مثلا نتونم درس بخونم یا چند ماه میشه نرفتم خرید. هر چی لازم داشتم سپردم برام خریدن. دلم برای پشت ویترین وایسادن لک زده :دیییییییی 


دلم برای اینکه پاشم برم توی کتابفروشی کتاب بخرم. برم کریستال ببینم و بخرم و مامان خانوم غر بزنه که: دختر تو باز رفتی شیشه خریدی :)))))))))


وقتی خسته میشم دلم لباس های روشن و جینگیلی بچگانه میخواد. :دیییییییییی


دلم مسافرت میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااد.



پ.ن: خانوم خانوما شما حالتون خوبه؟ داداشم خوبه؟ چرا دیگه نمینویسی؟ من نگرانم باز.خواب دیدم :(


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد