سلام
عرض شود که:
مادر خانوم فرمودن : دیگه نبینم میای خونه درس بخونی
من: :O
خودشون همیشه تاکید میفرمودن که درس بخون و ... منم که جز درس خوندن کاری بلد نیستم :( اطاعت میفرمودم.

ولی خودمونیم اولش کلی خوش خوشانم شد یه جورایی انگار اجازه صادر فرمودن
اولش فکر کردم ای ول بزن بریم کلاس آشپزی و خیاطی و آرایشگری ثبت نام کنم.
بعدشم کلی فکر کردم که چیا دوست داشتم انجام بدم و بهانه! درس خوندن نمیذاشت:
میرم کتابای متفرقه میخونم
میرم سراغ خوندن کتابهای تاریخی و یه سری مطلب که گذاشتم روز مبادا برم یاد بگیرم

و....

ولی خب دیگه.
من درس دوست :دی
حوصله کلاسای آشپزی خیاطی و .. هم ندارم :پی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد