-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 11:57
نمیدونم این حرف چقدر درسته دنیای مجازی هر کسی با دوستانش شکل میگیره با تغییر دوستان ، دنیاش هم تغییر میکنه شده دنیات خالی بشه یا حد اقل خلوتش کنن بعد دلت بخواد دنیاتو عوض کنی یعنی یه دنیای جدید رو تجربه کنی حس و حال دوست جدید هم ندارم اصلا بعضی وقتا میزنه به کله م، ولی زود میگذرم ازش انرژی زیادی میخواد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 08:40
مکتشف (تاثیر گذار، درون گرا، واقع گرا، احساسی) تو یک تیپ "مکتشف" هستی. کنجکاو، احساساتی، پیشرو و کاوشگر. تو از آن دسته آدمهایی هستی که تا چیزی را نفهمند، دست از سرش بر نمی دارند! ضمنا علاوه بر شخصیت قوی، دارای حس ماجراجویی قوی هم هستی. تو ترجیح می دهی که خودت بیرون بروی و هر چیزی را خودت تجربه کنی تا اینکه حرفهای یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 آذرماه سال 1386 15:49
همه چیز از یاد آدمی میره غیر یادش که همیشه یادشه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 12:16
نمیدونم کدوم قسمت از سریال تاریخ معاصر یادم اورد که: تاریخ سرزمین من پره از رازهای سر به مهر عشق های پاک و نابی که در صندوقچه ی دل های سوخته مدفون شد و سر باز نکرد پره از دخترکان معصومی که پی معامله ی زر و زور دنیوی پا به حجله ی بد بختی و تیره روزی گذاشتن و دم نزدن پره از محبتهای خالصی که غبار گذر زمانه کمرنگشون نکرد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 آذرماه سال 1386 10:54
اوضاع روحیم درب و داغونه. باز دلم مخواد برم گم و گور شم. بگذرم از همه چیز و از اول شروع کنم. اونجوری که دلم میخواد نه اونجوری که بهتره. نه اونجوری که درست تره........
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 10:05
ما دیروز رفتیم عروسی یه عالمه خوش گذشت موقع اومدن هم گل و شمع سفره عقدو دادن بهمون به من :دیییییییی حناشم خیلی خوش رنگ بود هی کف دستمو نگاه میکنم یه شکل خوشگلی گرفته :پی گل نرگس هم دادن نگه داشتم یادگاری با یه هدیه ی کوچولوی دیگه که از روی سفره برش داشتم جای همگی خالی برای همه ی دوستام دعا کردم ( اینتر صفحه کلید کار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 آذرماه سال 1386 12:04
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 آذرماه سال 1386 08:43
نوشتنم نمیاد دارم فکر میکنم به این روز مبارک
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 10:57
غریبه همیشه غریبه ست حتی اگه سعی کنه و نسبت ریز و درشت برای خودش ردیف کنه..... زندگیه.کاریش نمیشه کرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 09:17
شاید بعدا اینو پاک کنم ولی دلم بدجور ........ یه جوره هی فلانی....... زندگی شاید همین باشد آره همینه زندگی حتما همینه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 08:25
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست، اگر توانم که سفر کنم زدستت بکجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟ زمحبتت نخواهم که نظر کنم برویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد بکرشمهء عنایت نگهی بسوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سخنی که نیست طاقت که زخویشتن بپوشم بکدام دوست گویم که محل راز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 13:05
اگه بعد از ظهر به موقع برسم خونه،ناهارمو برمیدارم میرم جلوی تی وی و برنامه ی کودک . همه هم میدونن وقتی میام خونه کارم همینه و شبکه های دیگه تعطیله تعطیله :پی جمعه ها هم که معلومه، فیتیله :دییییی سر ظهرش هم یه نی نی با داداشش و باباش بعدشم که فیلم سینمایی نی نی ها و خوش به حال خودم اگه کارتونی باشه خرید سی دی هم برم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 آذرماه سال 1386 13:49
یه بنده خدایی بود توی یکی از این سریالهای تی وی هی با خودم فکر میکردم خدا یا این افه هاش چه آشناست امروز کشف کردم که هم کلاسی بودیم ولی خب به مدد برخی از تراشکاری ها و تغییر دکوراسیون و البته نام هنری نتونسته بودم به جاشون بیارم امروز اتفاقی اسم واقعیش رو دیدم انگار همین الان جلوی چشمام تو کلاسه میگم این اسم چه مهمه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 آذرماه سال 1386 13:34
بسیار شنیده و خوانده ام که همه ی شاعران عاشق هستند و نیز بسیار دیده ام که عکس این مطلب درست نیست و همه ی عشاق شاعر نیستند چه حکمتیست؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 آذرماه سال 1386 09:59
چند روز پیش تشریف برده بودم یک همایش خوشگل مشگل که در قسمت تقسیم غنایم :دییییییییی در قسمت توزیع جوایز!!! از ۱۲ تا جایزه ی اهدا شده، ۲ تاش مال از ما بهتران بود که اصلا تشریف نداشتن و قرار شد به حضور مبارکشون بعدا تقدیم بشه ۸ تاش به ۸ آقایی که روی سن حضور داشتن برای اهدای جایزه، تقدیم شد. یعنی ۸ تا جایزه رو این ۸ نفر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آذرماه سال 1386 09:43
من موندم با این همه کار و عدم برنامه ریزی بنده قراره چه گلی (به ضم گاف ) به سرم بریزم :دییییییییی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 12:19
هر روز اولین کاری که میکنم اینه که به خونه ی تک تک دوستانم سر میزنم اگه نوشته ی جدید نوشتن میخونم و اگر ننوشته باشن و ننوشتنشون طولانی شده باشه نگران میشم سعی میکنم از هر راهی که میشه خبرشون رو بگیرم و حالشون رو بپرسم با خوشحالیشون خوشحال میشم از نگرانیشون نگران با ناراحتیشون ناراحت از دلتنگیشون دلتنگ و اگر مشکلی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 15:40
همه موقع خرید به جنس و قیمت فکر میکنن من به وزن که از یک کیلو بیشتر نشه =))
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 10:04
به یه نتیجه رسیدم که بنده بسیار غر میزنم نمیدونم چیکار کنم بعضی وقتا سعی میکنم یه حالت بدتر رو تصور کنم و خودمو کنترل کنم و موفق میشم ولی بعضی وقتا بدجور آمپرم میزنه بالا---> البته نه به این شدت در این حد---> بعدشم خیلی زود پشیمان میگردم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 14:06
من به تبلیغات بسیار معتقدم یعنی اینکه خیلی از اتفاقات خیلی از ادما خیلی از مکانها و لحظات فقط به این علت که تبلیغی براشون نشده نا شناخته و یا مهجور هستن در صورتی که توانایی ها و جذابیت و ارزشش رو دارن امروز بدجور دلم برای میرزای جنگل سوخت.برای خودش و یارانش ... برای خونشون که به زمین ریخته شد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 13:03
من حسینم ... پناهیم . خودمو میبینم ، خودمو میشنوم ، خودمو فکر میکنم تا هستم جهان ارثیه ی بابامه سلاماش، همه ی عشقاش، همه ی درداش، تنهاییاش ... وقتیم نبودم ، مال شما . اگه دوست داری با من ببین یا بذار باهات ببینم با من بگو ، یا بذار با تو بگم سلامامونو ، عشقامونو ، دردامونو ، تنهاییامونو ... بدون اجازه از وبلاگ یه دوست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 آذرماه سال 1386 13:22
دیشب صحبت از تغییر شغل یکی از اشناها شد و من هم از خدا خواسته برگشتم به مامان خانوم میگم : وای بنده خدا راحت شد میخواست بمونه اینجا چیکار؟(الان یعنی لو رفت که طرف همکارم بوده؟ ) که آقای بابا فرمودن: شما(یعنی من ) هم دلت میخواد شغلتو عوض کنی؟ من هم فرمودم : بله شما روزنامه که میخرید من یواشکی آگهی استخداماشو نگاه میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 16:24
دیدن عزیزم بعد از ۷ سال چقدر برام لحظات خوبی رو رقم زد. دوست و رفیق و یار شفیق دوران تحصیل چقدر دلم دوستامو میخواد که رو در رو باهاشون حرف بزنم که وقتی سلام میکنم برق جواب رو تو چشاشون ببینم دردسرای دانشگاه برام لذت بخش شد اصلا نفهمیدم یادم رفت برای راه رفتن روی سطح صاف هم مشکل دارم چطور اون همه پله رو بالا و پایین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 16:02
چقدر دلم امروز یه همصحبت میخواست........ متنفرم از دنیای مجازی که حتی دوست داشتناش، خندیدناش، مجازیه همش بازیه و چقدر بده دل ببندی به این بازی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 11:46
نمیدونم خاصیت این روزاست یا این روز خاص که به شدت بهانه گیر حساس و زود رنج شدم اگه کسی ازم دلخور شد بذاره به حساب حس و حال ابریه این چند وقتم خودت خوب میدونی که همیشگی نیست.مگه نه؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 10:40
تولدت مبارک دوست جون ممنونم برای همه ی خاطره های قشنگ. هر چی آرزوی خوبه مال تو.....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آذرماه سال 1386 09:35
خوشم میاد هی مینویسم و بدون هیچ دغدغه ای پستش میکنم چه آروم میشم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آذرماه سال 1386 09:34
خیلی وقتا دلم میخواد برم یه جایی گم و گور شم که هیچکی نباشه نه مجازی نه حقیقی و نه حتی تخیلی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آذرماه سال 1386 09:33
وقتی یه کاری چند تا متولی داشته باشه نتیجه ش میشه پاس کاری مسئولینش و در نتیجه بدون حل موندن مشکلات که میشه اخره دور زدن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آذرماه سال 1386 08:55
حال و روزم همچین جالب نیست از اون روزای متغیری که یه نسیم ملایم کافیه برای به هم ریختنم.