-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 13:20
چقدر حرص خوردیم برای ستاره و ضربدر های جلوی اسممون هر کی ساکت تر و مظلوم تر و دست به سینه تر، تعداد ستاره ها بیشتر دقیقا مثل الان هر کی دست به سینه تر، تعداد ستاره ها بیشتر ولی این ستاره ها کجا و اون خطهای تو در توی گچی کجا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 16:35
هر کجا هستم، باشم آسمان مال من است پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت ؟ ... پ.ن: ۳ ،۴ سال پیش دوستی این شعر رو روی کارت هدیه تولدم نوشته بود که الان نمیدونم کجاست.دیشب یادش افتادم و این شعر یادم اومد. هر جا هستی سلامت باشی دوست جون
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 13:49
قبلا شوق درس خوندن داشتم ولی یا خسته بودم یا وقت نداشتم این روزا رسما وقت کشی میکنم که درس نخونم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 13:31
اگر از بعضی از الطاف اطرافیان بگذریم ...روزگارم، ای بدک نیست چند روز پیش اندازه ی 30 40 تا کتاب خریدم. یه چندتایی رو خیلی وقت بود میخواستم بخرم فرصت نشده بود.خیلیهاشم در لحظه خوشم اومد و خریدم. هیچوقت از کتاب خریدن سیر نمیشم. یه چند تا دیگه هم چشممو گرفته امروز فرداست که برم بخرمشون. دیگه؟ بعضی وقتا از حماقتم حرصم در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 10:47
دوست جونم تولدت مبارک.حیف که اینجا رو نمیخونی (چیزه، همچین بد هم نیستا:دییییی) من موندم ماشاالله ماشاالله بکوبم به تخته و میز و صندلی چوبی، چه همه ی دور و بریهامون بهمنی هستن خب تولد پارسالم توسط دوستان مجازی سورپرایز شدم تولد امسال توسط دوستان حقیقی و خانواده ی گرامی (از این جهت که همیشه تولد من و ته تغاری رو با هم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 11:17
بیست سال پیش یه همچین روزی، یه چهار شنبه ای، تو به دنیا اومدی. یه دختر کوچولوی تپل مپل مو طلایی چشم و ابرو مشکی. و من از اون لحظه ای که دیدمت مهرت به دلم افتاد و هر روز عاشقترت شدم. هیچ چیزی تو دنیا به پای حسی که وقتی بغلت میکنم نمیرسه. همه خواهر برادرا تو عالم بچگی با هم دعواشون میشه ولی من هیچوقت نتونستم. چطور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 بهمنماه سال 1386 09:32
دوست جونم تولدت مبارک خانوم گلم آخیش چه شلوخ پلوخه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 14:53
در این وانفسای بیکاری، من یه شغل جدید پیدا کردم. البته قبلا هم داشتم ولی با نزدیک شدن به فصل امتحانات و در کوران تحویل مقالات و ... سرم شلوغه حسابی. <---- این منم یعنی؟ یعنی بنده در بست در اختیار این دو تا وروجکم در جهت امر خطیر تایپ اول که خان داداش خب درسش زیاده نمیشه بهش نه گفت.کلی هم اطلاعاتم اضافه شده.تازه از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 11:10
نمیدونم تو چقدر به مرگ فکر میکنی ولی من بعضی وقتا زیاد بهش فکر میکنم.نمیدونم این خوبه یا بد و این فکر کردن یه وقتایی بیشتره.مثلا: - وقتی کاری رو نیمه کاره انجام دادم یا انجامش ندادم اصلا. همش میگم یعنی تا فردا هستم که تمومش کنم؟ اگه نوبتم امشب باشه چی؟ اونوقته که دعا میکنم: خدایا! امشب نه، باشه؟ - وقتی یکی از دستم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 08:13
من اینجا رو خیلی دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 11:34
همیشه از تنهایی و تاریکی میترسیدم. کوچیکتر که بودم حتی از اینور خونه به اونورش رو یکی باید همراهم میومد. بعضی وقتا که خیلی پر جرات میشم و شب تنها بخوام برم توی حیاط ، خیلی وقتا مدام پشت سرمو نگاه میکنم به خصوص وقتی از پله ها بالا میام.البته میدوم :دییی نمیدونم تقصیر منه یا حیاط گل و بلبل و عریض و طویل. از همه بدتر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 11:33
من چرا اینجوری شددددم؟ جدی دیگه دارم خل میشم(این یعنی قبلا نبودم ) خیلی بد اخلاق شدم.کافیه یکی یه چیزی بگه.چنان موضعی میگیرم که بیا و ببین دیروز سر یه شوخی چنان دل دوست جون چندین و چند ساله مو شکستم که حتی جرات ندارم بهش فکر کنم خب من هیچیم نیست.هیچم معلوم نیست چرا اینجوریم.حرف نذارین دهن مردم باااباا خب جای اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 بهمنماه سال 1386 11:20
قد یه بچه ی یه ساله بهانه گیر شدم و البته نق نقو. دلیلش:نمیدونم.خودم هم موندم :(
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 09:47
دیروز رفتم خرسی موش موشکمو دادم بهش.یه عالمه هم بگلش کردم.یه عالمه بازی کردیم. اینقدر پیش پیشیه.تا میگم پیش پیشی غش میکنه از خنده. وقتی مامان و پسرو کنار هم دیدم یه حسی داشتم.یاد اولین باری که مامانشو دیدم.یاد اون وقتایی که با هم یه جا کار میکردیم و با هم دوست نبودیم. چند ماه گذشت تا با هم جور بشیم. چقدر زود سالها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1386 09:14
دبستان که تموم شد توی مدرسه راهنمایی.... ثبت نامم کردن.ثبت نام توی این مدرسه خیلی سخت بود و ....(بماند) این شد که هیچ کدوم از همکلاسی های دبستانم اونجانبودن و من تنها شدم. با این حال با چند نفر دوست شدم و با یکی بیشتر از همه.همیشه توی مدرسه و کلاس با هم بودیم.سال اول و دوم و ....سوم نمیدونمآخرای سال دوم "اون" از کجا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 10:35
دیروز موش موشکمو برای اولین بار دیدم اخیییی خواب بود. آخه خاله جون بار اولی باید خواب باشی؟ تازه یه دقه بیشتر بغلم نبود چند روز پیش رفتم یه خرسی براش خریدم، فکر کنم قدشه، شاید هم بزرگتره.امیدوارم خوشش بیاد. البته فکر نکنم فعلا بتونه متوجه بشه، مگر اینکه صدای اهنگشو بشنوه خوشش بیاد موش موشک: پسر کوچولوی دوست جونمه که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 11:01
جای دوستان خالی نباشه این دو سه روزه اینجانب قندیل بستم دو سه ساعت در روز بدون هیچ وسیله ی گرمایی بجز ذره و کلاه خودی که پوشیده بودم حتی یه شمع هم نداشتم (چه خوشگله این شکلکه =)) ) این منم ---> <-----این خب من دلم میخواد یه عالمه شکلک بذارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 10:11
این چند روزه عادت زود خوابیدن و صبح زود بیدار شدنم مختل شده و هنوز یکم تنبلی باقی مونده. امروز صبح سر خیابون منتظر ماشین بودم، از خستگی و خواب دلم میخواست بشینم روی برفای کنار خیابون. جدی میگم.اگه ماشین یکی دو مین دیرتر اومده بود مینشستم روی برفای کپه شده
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 17:25
اصولا اینترنت باید پر سرعت باشه :دییییییی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 09:00
من نمیدونم تو دلت تنگ میشه که دوستات سراغتو نمیگیرن چیکار میکنی ولی من برای خودم اس m اس میدم خیلی خوش میگذره.جدی میگم البته بعدش دیدی باز دلت گرفته.خودتو میزنی به کوچه علی چپ و برای همه دوستات اس m اس میزنی بدون اینکه فکر کنی این همون دوست عزیزیه که نکرده یه حالی ازت برسه یا اون یکی همون دوست عزیزیه که هر وقت مشکل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 10:04
بالاخره برف اومد برف همیشه منو یاد خاطرات میندازه. خاطرات بچگی، آدم برفی های چند سانتی و سرسره روی زمین شیب جلوی خونه، دستکش و چکمه و شال و کلاه قرمزم (توی این همه سال همین ست قرمز رو خیلی دوست دارم،هنوز کلاهش رو دارم، مال من قرمز بود و مال خان داداش آبی، بگذریم از اینکه جفتمون الان قرمزیم :دیییییی البته بعد از یه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 11:03
با اجازه همگی یکی دو روزه یه کشف مهم انجام دادم(من موندم با این همه کشف چرا اسممو نمیذارن کاشف الملوک =)) ) بله میفرمودم:کشف کردم که رشته و گرایشی رو که برای ادامه تحصیل انتخاب کردم اصلا دوست ندارم. یه کتاب تست خریدم که تمام گرایشها ی رشته مورد نظر رو داره دیشب گفتم برم یه نگاهی بندازم به باقی گرایشها. نتیجه اینکه یه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 12:56
روزگارم بد نیست ولی مخ انگار تعطیله به سلامتی از اون روزایی که هر چه میفکرم لغتی حتی بر من نازل نمی گردد که در این صفحه گل گلی درج بنمایم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 09:02
شد ۵ ماه داره کم رنگ تر میشه انگار، ولی یه چیزایی، یه وقتایی، هیچوقت کمرنگ نمیشه، هیچوقت از یاد نمیره نگاههای نگران و منتظر که نگاه از در برنداشته بودن که وقتی دیدمشون ..... کی میتونه چشمای نگران بابا رو فراموش کنه،که اگه غرور مردونه نبود بارونی تر از هر چشم دیگه ای بودن کی میتونه چشمای معصوم و مهربون مامان رو فراموش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 10:59
یه چیزی میگم بین خودمون باشه: نگاهم به آدما یه جورایی با بقیه فرق داره. نمیخوام بگم بدون نقص، ولی خیلی از برچسبای دنیوی توش راهی نداره. حس خیلی خوبیه نوشتمش چون یه جورایی تازه کشفش کردم.قبلا فکر میکردم بقیه هم اونجوری میبینن که من میبینم بنابر این یکم تعارض پیش میومد. ولی خب.. کشف جالبی نبود
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 دیماه سال 1386 08:57
حس نوشتن دارما ولی ماشاالله از بس سمساری شلوخ پلوخه نمیدونم از کدوم بنویسم .وقت هم ندارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 10:20
خب بالاخره این امتحان تموم شدن،هر چند افتضاح ولی همین که فکر امتحان در کله ی مبارک نیست خودش خیلی خوبه. نمیدونم فقط من اینجوریم که: شب امتحان زودتر از هر زمان دیگه ای در عمرم میخوابمحتی اگه فقط یه صفحه از کتاب رو خونده باشم.بیشتر از هر زمان دیگه ای: خسته ام، کار دارم، دلم میخواد کارای متفرقه انجام بدم و .... ما اینیم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 13:03
دیشب با اهل و عیال تشریف بردیم تیاتر. از شما چه پنهان در آخرین لحظه و به خاطر اینکه بلیطا حروم نشه تصمیم رفتن گرفته شد(ما هم خانواده مقتصصصصصصد ) ولی خب انصافا جالب بود. یعنی فکر میکردم خیلی بدتر از اینا باشه.میشه گفت تنها عیبش گویش بازیگران مونثش بود.چون من که به سلامتی سررشته ای از هنر ندارم همین فقط به ذهنم رسید....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 12:54
شب یلدامون از شب قبلش آغاز شد یه شعری اومد که الان یادم نیست ظهرش باز یه دور دیگه مراسم اجرا شد و شب اصلیشم که معلومه یه دور معمول و دو دور دیگه هم روش که میشه به عبارتی سه بار. که البته جای دوستان خالی به دو زبان شیرین Persian و En برگزار گردید چون آقای بابا میخواستن فصاحت لهجه انگلیش افراد خانواده رو بسنجند که به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 08:25
زمین مادر خورشید و یلدا هم شب تولد فرزند از مادر خب یکم در موردش شنیدم اینکه هندوانه آجیل و انار در این شب میخوردن (میخورن) آجیل برای اینکه خوردنش باعث ایجاد یک لایه چربی در بدن میشه و بدن رو در برابر سرما حفظ میکنه انار برای اینکه در عین کثرت، وحدت داره (هزار دانه ی به هم تابیده) هندوانه برای اینکه به رنگ خورشیده ،...